بعد از صرف ناهار و پیمودن یک مسیر ۲۰ دقیقهای به یک میدل باس توریستی رسیدیم که قرار بود ما را به ناگارکوت ببرد. فرسوده بودن میدل باس توی ذوق میزد. در میدل باس تعدادی توریست نشسته بودند و نیم ساعتی هم منتظر شدیم که بقیه مسافران از راه برسند، در میان جمع تازه رسیدهها دختری ایرانی هم بود که به تنهایی سفر میکرد و این موضوع برایم جالب بود. با اینکه گروه ما پنج نفر بود و راهنمای تور میتوانست یک ون اختصاصی برای افراد در نظر بگیرد، انتخاب میدل باس کمی توی ذوق میزد. با خود گفتم که قرار نیست به روشهای زندگی در ایران ادامه دهم و اینگونه سفر کردن نیز آموزههای زیادی برای یادگیری دارد. این فلسفه در طول مدت سفر به من کمک زیادی کرد تا بتوانم با شرایطی که مورد رضایتم نبود کنار بیایم. با اینکه ناگارکوت در فاصله حدود ۴۰ کیلومتری کاتماندو است، پیچ در پیچ بودن جاده و فرسوده بودن و ناکارآمدی میدل باس باعث شد که حدود دو ساعت و نیم در راه باشیم. جاده کاتماندو به ناگارکوت بسیار باریک و تا حدی خطرناک است. ولی مناظر اطراف جاده به قدری زیبا بودند که احساس خطر در جاده به راحتی فراموش میشد. مناظری که انسان را در آرامش و راحتی فرو میبرد.
ناگارکوت بسیار آرام و آرامشبخش بود و هوای سبک و پاک آن ریهها را نوازش میداد. به ناگارکوت که رسیدیم من به اتفاق راهنمای گروه به دنبال محل اقامت بودیم. گرچه اینگونه گشتن به دنبال محل اقامت باعث اتلاف وقت سایر اعضای گروه میشود، ولی از لحاظ چانهزنی بر روی قیمت و دیدن شرایط واقعی بسیار مفید است. به عنوان نمونه اقامتگاه Resort Eco Home در TripAdvisor به عنوان یکی از بهترینها مطرح بود، اتاقهایی نه چندان تمیز داشت و با ساخت یک ساختمان در جلوی آن، کل مناظر طبیعی آن گرفته شده بود. البته نظر من در TripAdvisor و پاسخ مدیریت هتل به آن وجود دارد که نشاندهنده روحیه پاسخگویی نپالیها حداقل در مورد صنعت توریست خود است. به چند اقامتگاه سر زدیم . هر اتاق قابل قبول دو تخته شبی ده دلار بود. تصمیم گرفتیم کمی جستجو را ادامه دهیم و از یک دکهدار که بیسکوییت و تنقلات و مشروب میفروخت و مشغول درست کردن نیمرو برای خود بود، خواستیم یک هتل خوب و ارزان را معرفی کند و در نهایت او ما را به Nagarkot Besso Hotel معرفی کرد. پس از چانه زنیهای فراوان شبی ۱۴ دلار به ازای هر اتاق دوتخته مورد توافق طرفین قرار گرفت. هوا نسبتن سرد و فضا بسیار عالی بود. حمامها چون تازه بازسازی شده بودند بسیار تمیز و شیک و براق بود. مانند بیشتر هتلها و رستورانهای و حتی کافههای نپال، اینترنت بیسیم رایگان هم برقرار بود. منظره اتاق با پنجرههای بزرگ و زیاد فوقالعاده به نظر میرسید و هیچ ساختمانی در روبرو دیده نمیشد. تنها موضوع آزار دهنده غبار و مه فضا بود که ما را از دیدن کوههای هیمالیا محروم میکرد.
پس از نوشیدن چای و عکاسی از غروب، همراهان من تصمیم گرفتند که به گشت و گذار بپردازند و من هم تصمیم گرفتم که از اتاق به مشاهده منظره روبرو بپردازم. برق نبود و جز صدای باد و آواز پرندگان هیچ صدایی به گوش نمی رسید. هوا گرگ و میش و غروب نور نارنجی خود را در مه پخش کرده بود. در این همه سکوت و آرامش غرق شده بودم و حتی خودم و جسمم را فراموش کرده بودم. در این شرایط به خوابی ناخواسته فرو رفتم. نمیدانم چه مدت خواب بودم، بیدار که شدم کاملا شب بود و هیچ نوری وجود نداشت. گویی سالها در این دنیا نبودهام. سالها. در فضایی سیال غوطهور بودم.
یکی از خوبیهای نپال این است که تقریبن همه جا آنتندهی موبایل وجود دارد. با اعضای گروه تماس گرفتم و به اتفاق همه به کافهای برای شام رفتیم. کافهای محقر که منویی کامل داشت و حتی میگو و ماهی هم در آن قابل سفارش بود. از خصوصیات رستورانها و کافههای نپال این است که معمولن منویی کامل دارند و همه آن منو هم قابل سفارش است. اما پس از سفارش مدت زیادی باید صرف شود تا غذا درست شود. این جماعت راهی با از پیش آماده کردن غذا و پیشبینی سفارش از قبل حتی در رستورانهای بزرگ ندارند، چه برسد به یک کافه دور افتاده در ناگارکوت.
کیفیت غذا عالی بود. من برنج سرخشده همراه با سبزیجات خوردم. راهنمای گروه خارج از تعهدات تور، هزینه شام را حساب کرد که خوشایند بود. کل هزینه شام برای ۶ نفر حدود ۲۰ دلار میشد که از محل صرفهجوییهای راهنمای گروه در اقامت و ایاب و ذهاب پرداخت میشد.
فردا صبح قبل از طلوع آفتاب بیدار شدیم. طلوع آفتاب بینظیر بود. ارکستر سمفونی شاید صدها پرنده، مه صبحگاهی و منظرهای بدیع که میتوانست هر بینندهای را مسحور خود کند.
پس از صبحانهای سبک پیادهروی خود را در یک شیب ملایم ده، بیست درجه شروع کردیم تا به Viewpoint برسیم. از محل اقامت ما تا Viewpoint حدود دو ساعت و نیم پیادهروی در جادهای آسفالت با منظرهای بسیار زیبا و همراه با آواز پرندگان است که گاهی توریستهایی نیز در آن یافت میشوند. در کنار جاده پادگانهای نظامی وجود دارد که عکس گرفتن از آنها ممنوع میباشد.
یکی از برنامههایی که میتوان از ناگارکوت به آن پرداخت، برنامه کوهنوردی نسبتن سبک بیست کیلومتری به معبد چانگونارایان است که متاسفانه از برنامه ما حذف شد.
بعد از ظهر با کرایه یک ون توسط همان مرد دکه دار (که گویی مرکز تهیه وسیله نقلیه و اقامت بود بیشتر) از ناگارکوت به بختاپور در میانه راه بازگشت به کاتماندو رفتیم.
چند نکته:
۱-مردم ناگارکوت نسبتن سرد و خشک هستند و اخلاق کوهستانی دارند. زیاد اهل شوخی نیستند و حسابی حاضرجواب هستند. وقتی که مرد دکه دار ما را به سمت هتل میبرد، یک سگ هم پشت سر ما راه افتاد. به او گفتم سگ توست؟ گفت نه. پرسیدم که پس چرا دنبال ما راه افتاده است؟ گفت سگها به دنبال توریستها هستند! راست میگفت، در راه برگشت که مرد دکه دار لابد برای دریافت پورسانت در هتل ماند و ماهم میخواستیم برگردیم تا کولهها را بیاوریم، سگ عزیز به دنبال ما راه افتاد. موارد دیگری هم داشتیم که حتی از شوخی ما آزرده شدند. با اینحال مردمی هستند قابل اعتماد.
۲-در نپال آزار رساندن به حیوانات و به ویژه گاو، عملی مذموم محسوب میشود. کلی دردسر کشیدم تا جناب سگ را از تعقیب خودمان منصرف کنیم.
۳-شما هر چه از کاتماندو و محله تامل دور میشوید، قیمتها ارزانتر و قابل اعتمادتر است. میتوانید برخی از سوغاتی که میخواهید را به شرط سنگین نشدن کوله در اینجا خریداری کنید. قیمتها تا یکچهارم کاهش مییابد. به خصوص در مورد صنایع دستی که تولید خود آنها باشد.
آرامش فضا و رنگ و بوی خنک و مرطوب جنگل با مردمان زمخت کوهستان رو حس کردم.یاد ماسال خودمون افتادم.یادش بخیر
هنوز هم وقتی یاد آن خواب بی اختيار می افتم، کمی در بهت و شاید ترس فرو می روم
سبك جالب گزارش نويسي توام با طنز لطيف و دلنشين تان به همراه ذكر جزئيات ( كه گوئي ما نيز همسفرتان بوده ايم) به جذابيت و خواندني تر شدن هرچه بيشتر ان كمك كرده.
چقدر جالبه. خانم نکیسا تو سفرنامشون از جاده ناگارکوت به عنوان جاده ای بسیار خطرناک بطوریکه حتی در ایران هم چنین جاده خطرناکی پیدا نمی شود یاد کرده است!
جابر هستم از شمال ایران، گیلان زیبا و سرسبز و شهرک تاریخی ماسوله… جدیدا علاقمند شدم سفر کنم…
سایت کاریم فومن ویلاست http://foumanvilla.com و سایت شخصیم هم http://matinpour.ir