سفرنامه نپال- قسمت پنجم ( چیتوان، استوا در همین نزدیکی) شب پس از شام آنقدر ورجه وورجه کرده بودم که هم از هضم غذا خیالم راحت باشد و هم راحت خوابم ببرد. صبح قبل از طلوع آفتاب بیدار شدیم و به اتفاق برخی از همراهان برای گشت و گذار پرنده …
ادامه این نوشته »سفرنامه نپال- قسمت پنجم ( چیتوان، استوا در همین نزدیکی)
بختاپور را با خاطره دلپذیری از A.K و دوست دخترش ترک میکردیم. از بختاپور به کاتماندو هم ون تویوتا وجود دارد و هم تاکسی. زمانی که بازدید ما از بختاپور تمام شده بود تقریبن شب بود و دیگر نه ون بود و نه از انبوده تاکسیها خبری بود، برای همین …
ادامه این نوشته »